هیچ چیزی نمی تونست تا این اندازه حالم رو بد کنه و فکرم را مشغول...

 هیچ وقت ادم وابسته ای نبودم

مثل سنگ زندگی کردم تا مبادا در دنیای بی رحمی که احاطه م کرده ، آسیب ببینم

امروز اما

شنیدن خبر بیماری ش تمام آرامشی  را که تو این مدت ذره ذره جمع کرده بودم ، ازم گرفت

.

حالم بده

جوری که ...

.

میشه نگران حال کسی بود ، بی انکه ظاهرا ربطی به هم داشته باشید

میشه شب تا صبح از نگرانی کسی خوابت نبره ، فقط به این دلیل که حس کنی فردی مثل او ، حیفه

میشه ...

کاش می شد جز دعا ، کاری کنم ...

.

.

.

و من چقدر عاجزم و محدود

هم از نوشتن

هم از شرح حال